دنیای من محمد
به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم
سمی نوشت: گام هایم سنگین شده برای برداشتن قدم از قدمی پاهایم را روی زمین می کشم و با تکیه بر در و دیوار راه می روم ... غذا را نجویده و تلخ قورت می دهم... آب در گلویم پشتِ مشتی بغض گیر می کند و فرو می رود... موهایم با شانه بیگانه شده اند ... نه انگیزه ای ... نه لبخند از سر شوقی ... آهای سایه ی سرد تو می دانی اینها نشانه ی چیست؟!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |