دنیای من محمد
به بهاران سوگند که تو بر خواهی گشت،من به این معجزه ایمان دارم
سمی نوشت:
مـــــــی نــــــویســـــــــــــــــــــــــــــــــم ...
یا تو برمی گردی
یا همین جا
میان عاشقانه هایی که برای تو نوشتم و نخواندیشان
بی صدا جان می دهم!!!
سمی نوشت:
وقتی اینگونه
به تاخت
از من دور می شوی
حواست به پل های پشت سرت باشد
که اگر خراب شوند
نه تو توان ِ بازگشت خواهی داشت
نه من توان ِ در پی ِ تو دویدن!!!
28/10/91
5:15A.M
سمی نوشت:
تنهایی یعنی
مرور خاطــــــرات ِخـــــــــوب ِ روزهـــــای ِ با او بودن هم
برایت عذاب آور شود!!!
سمی نوشت:
کاش می توانستم جانت را بگیرم
آنوقت دیگر غصه نمی خوردم
که هستیُ بودنت را
از من دریغ می کنی...
آنوقت دیگر حسرت بودن ُ
نداشتنت را نداشتم
آسوده خاطر دل از دنیا می بریدم!!!
سمی نوشت:
ای کاش می شد
به سادگی خالی کردن ِ قاب ها
از عکس هایت
دلم را از عشق ِ بی ثمرت
خالی کنم!!!
30/10/91
19:5
سمی نوشت:
شب های امتحان
وقتی استرس تمام وجودم را فرا می گیرد
همین که به خاطر می آورم
نیستی
همه ی استرس ها
میان ِ هجوم دلشوره ی نداشتنت گم می شود...
نبودنت
فقط به درد ِ شب های امتحان می خورد!!!
26/10/91
2:10نیمه شب
سمی نوشت:
همان ذکرهایی
که با دیدن و شنیدن نامت
زیر لب خواندم
همان ها تـــــــــــــــــــــــــو را
به مــــــــــــــــــــــــــن باز می گردانند!!!
Power By:
LoxBlog.Com |